خبر مربوط به ترانه موسوي، دختري که هفتم تير در ميان بازداشتشدگان تجمع مسجد قبا تنها به مدت پنج ساعت در ميان بازداشتيها ديده شد و پس از آن ناپديد شد حاشيههاي فراواني به دنبال داشت که اين حاشيه ها پيش از هر چيز پرسشهايي هستند که پرسندگانشان از سر بي پاسخي، خود به يافتن پاسخ هاي ذهني خويش برآمده اند و نگارندگان خبر يادشده را نيز محاکمه مي کنند که چرا براي چنين خبر مهمي منبع قابل استنادي ارائه نمي کنند.
چريکآنلاين ضروري ميداند براي نخستين بار در مورد يکي از خبرهاي خود به توضيحاتي مفصل بپردازد تا مخاطبي که حس ميکند به شعورش توهين و يا احساساتش جريحه دار شده به تصوير کاملتري از پشتپردهي اين خبر برسد.
شايد بايد با اين جمله آغاز کرد که نوشتن هر خبر در شرايط حاضر و دربارهي رويدادهاي جاري همچون رانندگي در جادهاي مهآلود و بدون هيچگونه تابلوي راهنمايي است. جادهاي مهآلود که معلوم نيست کجا قرار است بپيچيد و اين پيچ تا کي و تا کجا بر خود ميپيچد. روزنامهنگاري در شرايطي که بايد بينام و نشان بنويسي، بيهيچ ردپايي، بيآن که ردپايي براي لو رفتن منابع خبريات باقي بگذاري يک کار چريکي تمام عيار است که با توقعات فانتزي و حرفهاي آنها که در ساحل روزنامهنگاري عيان و آشکار قلمرنجه ميکنند هيچ ارتباطي ندارد.
وقتي بايد طوري بنويسي که از نثر و رسمالخط نتوانند تو را بشناسند، وقتي بايد طوري بنويسي که منابع خبريت از امنيت کامل برخوردار باشند بديهي است که مجبوري حتي در خبرت گاه در کنار چهار مورد صحيح دو مورد غلط بيآزار هم بگنجاني که آدرس دقيق منبع خبريت را ندهي.
چند پاسخ به مهدي جامي واهالي ترديد
نمي دانم واقعا اگر قرار بود آقاي مهدي جامي، ساسان آقايي و ديگراني که نگارندگان خبر ترانه را متهم ميکنند در شرايط ما کار کنند آيا براساس مدلهاي روزنامهنگاري اخلاقگراي اروپايي خبر مي نوشتند؟ در شرايطي که حتي منبع خبر هم جا زده و دارد ما را تهديد مي کند که نوشتن از ترانه را ادامه ندهيم، آيا باز هم پرسشهاي فانتزي و علمي-تخيلي مطرح ميکرديد؟
آقاي جامي عزيز! اگر شما به جاي ما با سرچشمهي خبر ترانه در ارتباط بوديد و در ايران هم زندگي ميکرديد نه در آمستردام يا يکي ديگر از کشوهاي اروپايي باز هم حاضر بوديد در وبلاگ شخصي خودتان و با اسم و امضاي خودتان خبر ترانه را منتشر کنيد يا مجبور بوديد وبلاگي تازه دستوپا کنيد؟ وبلاگهاي تازه از تخم درآمده که به گفتهي شما سه پست بيشتر ندارند دقيقا محصول همين فضاست دوست عزيز؟ نکند توقع داشتيد اين خبر را با ذکر منبع، کروکي منزل منبع خبر و در يک وبلاگ قديمي و آشنا تقديم حضورتان کنيم؟ اين چه تحليلي است دوست عزيز؟ دقيقا بنا همان دلايلي که براي رد کردن مشروعيت خبر برشمردهايد ميتوان حقانيت خبر را پذيرفت.
لطفا به وقايعنگاري جنايات سازمانيافتهي دستگاههاي امنيتي جهان دقت کنيد. کدام يک از اين جنايات که حتي در جوامع توسعه يافته رخ ميدهند قابل اثبات و انکار هستند و وقايعنگاران تا چه امکان دارند از سايه بيرون بيايند و آشکارا در هيات رابينهود به روشنگري بپردازند؟ حال آن که نگارنده معتقد است قتل ترانه يک جنايت سازمان يافته نبوده و او تنها قرباني هوس اوباشي شده که امروز براي آن که مشروعيت کل نظام مورد پرسش قرار نگيرد پشت سپري آهنين پناه گرفته اند و شما هم داريد آب به آسياب همانهايي مي ريزد که اين سپر آهنين را براي اين اوباش فراهم کردهاند.
مهدي جامي نوشته است: «ادعای اینکه شاهد عینی می گوید او را رها کرده اند اما بقیه را نگه داشته اند با سایر شواهد از خبرهای دیگر تایید نمی شود. کسانی که دستگیر شده اند حتی اگر عابر پیاده معمولی بوده اند معمولا در همان شب اول آزاد نشده اند.»
اي کاش آقاي جامي عزيز (از بد روزگار من و شما مراوداتي نه چندان دور و نه چندان نزديک با هم داريم و دوستاني مشترک!!!) خبر را با دقت ميخوانديد. کسي نگفته همه آزاد شده اند بلکه نوشتيم که همه را از ساختمان نامشخصي به کلانتري نوبنياد منتقل کردند به غير از ترانه. کي گفته همه آزاد شدهاند؟
بازهم مهدي جامي نوشته که انتخاب فاميلي موسوي براي ترانه هم يکي از دلايلي است که مي توان به بنيان خبر شک کرد. آقاي جامي به نظر شما کسي يا جرياني که قصد دارد به گفته شما با انتشار چنين اخبار کذبي باورپذيري ساير اخبار قربانيان را نيز دچار خدشه کنند تا اين حد ابلهانه عمل ميکنند؟ از سردبيري چون شما که انگشت هشدار به سمت بحران نبود سردبير نشانه رفته ايد اين تحليل ها بعيد به نظر ميرسد.
شرايط حاضر در ميان اهل قلم و اهل رسانه، رفتار ناگزير و ناگريزي رقم زده است. چريک آنلاين اين رفتار را «هوشمندنمايي» نام ميگذارد. يعني اين که مخاطب (آن هم وقتي خود اهل رسانه باشد) در مقابل اخباري که دريافت مي کند با توجه به شرايط مهآلود رسانهاي موجود مدام به خود نهيب مي زند تا مبادا نگارنده خبر او را دور زده باشد، دست انداخته باشد و با احساساتش بازي کند، مبادا آلت دست شده باشد و مبادا نقش ناشر خبر اردوگاه رقيب را ناخواسته بازي کند. از اين روست که از فرط شک و ترديد هرگز نميتواند به هيچ باوري برسد و از آن سوي بام هوشمندي خود مي افتد، خودش خودش را دور ميزند و آلت دست ژست هوشمندانهي خودش ميشود. بيماري باهوشي يا باهوشنمايي درست به اندازهي خنگي خطرناک است. درست است که ما بايد به جهانيان ثابت کنيم آدم هاي باهوشي هستيم اما دوستان عزيز! به چه قيمتي؟
خندهدارترين پرسشي که همواره درباره اخبار افشاگرانهي پشت پرده مطرح ميشود اين است که منبع شما براي اين خبر چيست؟ آقاي جامي! آقاي مخاطب! خانم مخاطب! آقا و خانم روزنامه نگار حرفهاي! شما اگر جاي من بوديد چه پاسخي ميداديد؟ در شرايطي که من بايد تمامي درزهايي که مي تواند به کشف مبع خبر منجر شود را در خبر مسدود کنم تا مبادا شناساسي شود به نظر شما چه پرسشي از اين خندهدارتر مي تواند مطرح شود که منبع خبر کيست و کجاست؟ اصلا مگر نگارنده وبلاگ چريک آنلاين خود نامش را فاش ميکند که از او توقع داريد منبع خبرش را فاش کند؟
خانمها و آقايان! شما که سرآمد روزنامه نگاري هستيد لطف کنيد و بگوييد کدام منبع موثق ميتواند هنوز ثابت کند زهرا بنييعقوب در همدان مورد تجاوز قرار گرفت و به قتل رسيد؟ چه کسي ميتواند ثابت کند؟ اما همهي ما پذيرفتهايم و اگر تمامي خبرگزاريهاي رسمي جهان هم اين خبر را منکر شوند نميپذيريم. چرا؟ پاسخ اين پرسش را اگر يافتيد لابد پاسخ پرسشهايتان را در مورد ترانه نيز يافتهايد.
چند توضيح درباره ترانه موسوي و خانواده اش
پيش از هر چيز روشن و صريح بگويم که مادر ترانه از وقتي که خبر مرگ دخترش را شنيد به هيچ عنوان حاضر به همکاري با ما نشد و به هيچ يک از تماسهاي ما جواب نداد. ما هم شرايط او را درک کرديم ضمن اين که همچون شمايي که به ما شک ميکنيد ما هم به مادر ترانه شک کرديم اما بعد به اين نتيجه رسيديم که حکايت ما و حکايت خانوادهي ترانه باز هم حکايت «سبکبالان ساحلها»ست که نميدانند حال ما. آنها در شرايطي اضطراري و پرفشار قرار داشتند و دارند که براي ما قبل درک نبود. براي ما قابل درک نبود که حتي از سوي مادر ترانه تهديد شويم. براي ما قابل درک نبود و نيست که خانوادهاي ترجيح ميدهند نامشان بر سر زبانها نيفتد و حتي در برابر مرگ دخترشان سکوت کنند تا مبادا حتي درباره جنازه دخترشان صحبتي به ميان بيايد. براي ما قابل درک نبود و نيست که چگونه خانواده اي که تنها يک فرزند دارند و اين فرزند کسي نيست جز ترانه ترجيح ميدهند از خون دخترشان بگذرند و ما را نيز به سکوت دعوت کنند.
شايد اگر ماجراي دستگيري ترانه و سه هفته ناپديد شدندش واقعيت نداشت ما هم به مادر ترانه همان شک و ترديدهايي را پيدا ميکرديم که شما به اخبار مربوط به ترانه پيدا کرديد.
لابد شنيدهايد يا ميدانيد که دستگاه امنيتي کميتهاي براي خانوادههاي قربانيان تجمعهاي اخير تشکيل داده که هر يک از بخشهاي اين کميته وظايف مشخصي در قبال خانوادهها دارند. يکي از وظايف اين کميته استفاده از هرگونه عوامل بازدارنده براي جلوگيري از حضور اين خانواده ها در رسانههاي خارجي و داخلي است. آنها ابتدا به شستوشوي مغزي متوسل ميشوند و در صورتي که خانوادهي قرباني مورد نظر در مقابل شستوشوهاي مغزي مقاومت کرد و ترهاي برايشان خرد نکرد به تهديد متوسل ميشوند و در نظر داشته باشيد که از ميان تمامي قربانيان اگر شيرزني همچون مادر سهراب اعرابي از جانش مي گذرد و براي تهديدها هم ترهاي خرد نميکند به اين معنا نيست که بايد از تمامي خانوادههاي قربانيان توقع داشته باشيم همچون قهرمانان افسانهاي به ميدان بيايند، با رسانههاي خارجي مصاحبه کنند و رودرروي حاکميت بايستند. ما شرايط خانواده ي ترانه موسوي را نميدانيم. از رفتار دستگاه امنيتي با آنها بياطلاعيم و واقعا نمي دانيم هزينهي نوشتن دوباره درباره ي ترانه چيست.
يک توضيح درباره انتشار عکس ترانه
فرزانهاي ميگويد: «در نظامهاي توتاليتر معمولا بزرگترين جنايتها به دست کوچکترين و حقيرترين مهرههاي آن نظام رخ ميدهد.»
بسياري از مخاطبان پس از انتشار عکس ترانه اعتراض ميکردند که شما با آبروي ترانه بازي کردهايد و اگر او زنده باشد و روزي آزاد شود چگونه ميتواند با وجود اخباري که درباره اش منتشر کرده ايد زندگي کند؟
نخست بايد گفت که در آن مقطع که ترانه به گفته ي خانواده اش از بيمارستان امام خميني کرج ناپديد شده بود، باور ما بر اين بود که ترانه بالاخره زنده است و ما چاره اي جز اين نداريم که با انتشار هر اطلاعاتي که از او داريم شرايطي ايجاد کنيم تا ضمن بسيج کردن افکار عمومي حاکميت را وادار کنيم تا پيش از آن که هزينهي سنگينتري به آنها تحميل شود دست به کار شوند و ترانه را از دست اوباش خود بيرون بکشند. جو رسانهاي ميتوانست براي ترانه مصونيت ايجاد کند و لباسشخصيهاي اوباشي که او را در اختيار داشتند در نهايت مجبور بودند براي آن که خود گرفتار نشوند او را آزاد کنند. ضمن اين که با انتشار عکس او ميخواستيم تا کساني که به نوعي در اين سه هفته با او مواجه شدهاند و اطلاعاتي از او دارند اين اطلاعات را به هر طريق بيرون دهند.
صادقانه اعتراف مي کنم خانوادهي ترانه از انتشار خبرها و عکس دخترشان راضي نيستند. اما ترانه، مايملک خانوادهاش نبود و حبس و مرگ او يک موضوع شخصي نيست. حبس و مرگ ترانه با جرياني گره خورده است که او را نه تنها به تمامي مردم ايران مربوط ميکند بلکه او را به تمامي جهان گره مي زند. خون ترانه در مسيري ريخته شده که اين مسير يک مسير خانوادگي و شخصي نيست تا خانوادهي ترانه بخواهند دور آن سيم خاردار بکشند.
امروز هم اگر ما پذيرفته ايم که ديگر به انتشار اخبار مربوط به ترانه ادامه ندهيم از اين رو نيست که پذيرفته ايم موضوع ترانه تنها به خانواده اش مربوط مي شود بلکه از اين روست که تهديد شده ايم که سرنوشتي مشابه ترانه در انتظارمان خواهد بود.
حالا وظيفهي ادامهي راه ما به عهده شما روزنامهنگاران و وبلاگنويساني است که تا اينجاي کار هوشمندانه کار ما را قضاوت کرده ايد و مو را از ماست کشيدهايد. روزنامهنگاران و وبلاگنويساني حرفهاي چون شما قطعا ميتوانند از ديکتههاي که ما تا کنون درباره ي ترانه نوشته ايم فراتر روند و خود ديکتهاي بدون غلط بنويسند.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۸ نظر:
مهدی جامی را زیادی جدی نگیرید، ادعایش سقف آسمان را می شکافد اما در چنته چیزی جز ادعا ندارد، حالا هم برای این خزعبلات پول می گیرد تا هم صنعت نوچه پروری را رونق بدهد هم بالاخره این میان حرفی زده باشد در از مرحله پرت بودن این آقای پر ادعاهمین بس که هنوز نمی داند بالاترین چیست و چکار می کند و یا اصلا خود خبر را نخوانده حالا دروغ و سفسطه بازیش به جای خود، حقیقت آشکار می شود و این آقا هم دکانش مثل قبل تخته یا تخته تر می شود!
سلام.
با خواندن اخبار شما در رابطه با شهادت ترانه عزيز به شدت متاثر شدم.ومقاله اي هم در اين زمينه نوشته ام كه سعي مي كنم اطلاع رساني كنم.تا خون اين عزيزان پايمال نشود.
درود بر شرفتان
مرگ بر ديكتاتور
با توجه به این مطالب ، سکوت کرن بیشتر خیانت به بقیه است شاید حتی در حد شریک جرم شدن.
این خانواده باید بدونه که در برابر بقیه مسئولن همونطور که خانواده ندا بودن ولی صکوت کردن.
jaleb bod,kamelan ba shoma mowafegham,aghaye jami behtare be jaye jesthaye herfeie,ye negahi be akhbar khabrgozarihaye bozorg ke estekhdam konandeh khodeshan ham hastand bendazand,wa bebinand onhaie ke khorak be khabargoozariha dadand hamin ghire herfie ha bodand ,ke bi nam o neshan ,be behtarin shekl khabarrsani kardand
hagh ba shomast Taraneh dige motealegh be khanewadash nist
motealegh be jonbeshe azadikhahist
eدل آدم ریش میشود از اینهمه ظلم و تجاوز و تعدی - من به خانواده این عزیز گرامی و نجیب و بزرگوار تسلیت میگویم و به محضرشان عرض میکنم که عزیزانم این بی آبرویی برای مامورین و قوای بی کفایت نظام است که با عزیز شما این چنین روا داشته اند وگرنه برای شما خانواده محترم جای بسی افتخار است باید پدر و مادر کسانی که این جنایت را انجام داده اند شرمگین باشند نه شماها و اکنون سخنی هم دارم با دیگران :
ای کسانی که از این مظالم اطلاع دارید : شما را بخدا قسم میدهم هرچه زودتر آنچه میدانید را افشا کنید . اگر آقای دکتر حجازی هم جریان قتل ندا را افشا نمیکرد مانند قتل همین ترانه در خاموشی و بی اطلاعی می ماند ، شما را بخدا کسانی را که این جنایت را مرتکب شده اند اگر می شناسید افشاگری کنید . آیا این فرشتگان مظلوم مستحق چنین جنایاتی بودند ؟ افشاگری کنید و آبروی هتاکان و جنایتکاران را ببرید .
دوستان، از راهی دور دستتان را به گرمی میفشارم و بر شجاعت و کارتان درود میفرستم، خواهر شما، نهال
دقیقه 5 ثانیه8 گفتگو سیمای ایران با شخصی به نام مادر ترانه:ممکن کسی دیگه شوکه بشه ناراحت بشه قلبش از کار وایسته و ما میخواهیم که (دوباره تکرار میکند)و ما از دولت میخواهیم که(در حالی که به سمت گزارشگر نشسته یا شخص سر پای پشت دوربین نگاه میکند)این موضوع را پیگری کنه که دیگه از این اتفاقا نیفته....
چی شده دولت به زور میکشه،به زور پیگیری میکنه،به زور مادر پدر پیدا میکنه،البته واسه یک مصاحبه چندین بار کات میده و صد البته همشون با هم در این صحنه ها به موضوعی میخندند به ترانه؟به ما؟یا به کار خودشان؟
tarane faghat yek kalbod nabod...tarane ensan bod... va vaghti ensani paymal mishavad hameye ma masolim ...
ارسال یک نظر