۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۵, یکشنبه

افشای ارتباط احمدی‌نژاد و مشایی با جن‌گیر‌ها و مرتاضان در سال ۱۳۸۷

خبر ارتباط احمدی‌نژاد، مشایی و برخی از هوادانشان با جن‌گیر‌ها، رمالان و مرتاض‌ها خبر تازه‌ای نیست. دست کم سه سال از عمر انتشار این خبر می‌گذرد.
اگر چه برای رسانه‌ها و فضای عمومی اینترنت چنان به نظر می‌رسد که ارتباط احمدی‌نژاد، مشایی و حلقۀ ارتباطی نخست ایشان با جن‌گیر‌ها و مرتاضان هندی خبری تازه است اما این خبر نزدیک به پنج سال پیش در محافل غیررسمی و سه سال پیش در وبلاگِ چریک‌آنلاین و چند منبع خبری غیررسمی و اندک انتشار یافت.
در آن سال‌ها من وبلاگ چریک آنلاین را بدون ذکر نام خود، به روز می‌کردم. تا آنکه در آگوست ۲۰۱۰ ناگزیر بنا به دلایلی مجبور شدم به طور رسمی اعلام کنم این وبلاگ از آن من بوده است.
اثبات برخی خبرهای این وبلاگ‌گاه ماه‌ها و‌گاه چند سال به طول انجامیده و برخی هنوز هم به اثبات نرسیده است. فضای عمومی رسانه‌ها و افکار عمومی در مقابل این اخبار ابتدا مقاومت می‌کردند؛ اما به دنبال اثبات و یا انتشار عمومی خبر، یک باره خود به عنوان ناشرِ آن، وارد مسابقۀ بازنشرِ خبر می‌شدند.
البته این کمترین و قابل تحمل‌ترین واکنشی است که «منابع سیاه» از سوی مخاطب خود خواهند دید. «منابع سیاه» ناگزیرند برای انتشار اخباری از این دست در پوشش نامی مستعار سنگر بگیرند. کاملا هم طبیعی است. به جامعه و مخاطبان چنین اخباری هم باید برای مقاومت در مقابل پذیرشِ چنین اخباری حق داد.
این طبیعی‌ترین و مرسوم‌ترین فضای روزنامه نگاری زیرزمینی است. باید واکنش‌هایی نظیر تمسخر، توهین و... را به عنوان طبیعی‌ترین حق مخاطبِ خود بپذیرید و صبر و تحملی طولانی داشته باشید.
سال گذشته نیز در نگارش سومین بخش از بازخوانیِ کودتای انتخاباتی سال ۱۳۸۸ که البته نه در وبلاگ، بلکه در دو سایت رسمی و معتبر (یک، دو) انجام می‌شد. با انتشار بخش سوم موافقت نشد و تنها بخش اول و دوم منتشر شدند. در بخش سوم به مواردی از جمله احتمال تمایلات فراماسونری و ارتباط احمدی‌نژاد و تیمش با محافل اندیشه ایِ مرموز اشاره کرده بودم که امروز نقل همه محافل خبری است. اما آن زمان به نظر مسخره می‌رسید و اجازۀ انتشار نیافت. از جدی بودنِ مکتبِ اعتقادیِ محمود احمدی‌نژاد و یارانش نوشته بودم که یک رویِ سکۀ آ،ن قالب کردنِ دولت محمود احمدی‌نژاد به عنوان دولت امام زمان بود و روی دیگرش، احتمالِ ارتباط او با محافلِ فراماسونری و لابی‌های یهودی.
از دو کتابی نوشته بودم که به موازات هم سعی داشتند محمود احمدی‌نژاد را فرماندهٔ لشگر امام زمان جا بزنند و اهمیتش. حالا نزدیک به سه ماه است که نهاد امنیتی کشور مشغول بازداشتِ کسانی است که آن سناریو را کلید زده بودند.
اما واکنشِ سردبیر و مشاورانی که برای بازخوانی کودتا مرا یاری می‌کردند چنان منتقدانه بود (البته به یقین از روی خیرخواهی و دوراندیشی) که واقعا احساس کردم زیادی در سوژه غرق شده‌ام؛ قاطی کرده‌ام و دارم مهمل می‌بافم.
حالا شب و روز از ریز و درشت‌ترین تلویزیون‌ها و رسانه‌های رسمی و غیر رسمی دارند راجع به نقش جن و پری و رمال و ساحر و جادوگر در تصمیم‌گیری‌های دولت حرف می‌زنند و هیچ کس هم نمی‌خندد: اپیدمیِ باورِ عمومی.
حرجی بر هیچ یک از ما نیست. روزنامه نگاریِ افشاگرانه پا به مرزهایی می‌گذارد که‌گاه دقیقا استانداردهای همین حرفه در مقابلش می‌ایستند. اما اگر بنا را بر استانداردهایِ روزمره و خشک و بی‌روحی بگذاریم که‌گاه نه مدافعِ حقیقت، که قاتل حقیقت‌اند، آن وقت باید نقشِ روزنامه نگار و یک مورخ را برابر بدانیم. از طرفی هم اگر قرار باشد هر کسی با اجتهاد شخصیِ خود از این استانداردها عبور کند آنگاه دیگر سنگ روی سنگ بند نمی‌شود. حکایت پیچیده ایست.
القصه، حالا دیگر نزدیک به یک سال است که به علت افشای هویت من به عنوان نگارنده این وبلاگ از به روز کردن آن خودداری می‌کنم. اما این راه از مسیری دیگر ادامه یافته؛ ادامه خواهد یافت.