۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۵, یکشنبه
افشای ارتباط احمدینژاد و مشایی با جنگیرها و مرتاضان در سال ۱۳۸۷
۱۳۸۹ شهریور ۴, پنجشنبه
بیانیه نخستین ناشران خبر شهادت ترانه موسوی درباره راستی این رویداد / رضا ولی زاده-لیلا ملک محمدی
...و ایشان را تا در خود بازنگریستند
جز باد
هیچ به کف اندر نبود
جز باد و به جز خون خویشتن
چراکه نمیخواستند؛ نمیخواستند
نمیخواستند که بمیرند
«احمد شاملو»
فعالان محترم حوزهی رسانه، اهالی فکر و نظر و مردم شریف ایران
و شما سربازان پیدا و پنهان نظام اطلاعاتی و امنیتی جمهوری اسلامی
ما (لیلا ملکمحمدی و رضا ولیزاده) امروز به ضرورتی روی سخن با تمام شما داریم؛ شما که زخمخورده و زخمزننده، به میدان درآمده و هستی خود را برای رسوایی ستمکاریِ دشمنان خانگی، عیارانه به میدان آورده یا گوشهی عافیت اختیار کرده یا دست و زبان خود را به کام دشمن، تازیانهی مردم کردهاید. چه بسیار اتفاق نادرهایست که بیانهای خطاب به جمعی بدین پایه ناهمگون و ناهمبسته نوشته شود؛ اما کدام شماست که نام «ترانه موسوی» را نشنیده باشد و خود را بازجویانه به قضاوت چیستی ماجرایش ننشانده باشد. این خود نقطهی اشتراک همهی ماست. این نوشته خطاب به همهی شماست که یا تنها گوشی برای شنیدن ماجرا بودهاید یا دلآشوبههای هولناکیاش را یک سال تحمل کرده یا با خلوص نیت در واقعیت آن تردید کردهاید یا به دستور، آنرا دروغ و دغل خواندهاید.
ما نویسندگان این نوشته رسماً اعلام میکنیم برای نخستینبار خبر بازداشت، احتمال تجاوز به عنف و یافتن جسد ترانه موسوی - کسی که در 7 تیر 1388 بازداشت و در بازداشتگاهی غیر رسمی با تعدادی همبند بازجویی شد؛ آسیب جسمی فراوان دید و به گفتهی خانوادهاش سوزانده شد – را در وبلاگهامان منتشر کردیم. ما که سالها با عناوین مختلف در تحریریهی خبرگزاریها و روزنامههای ایران فعالیت کردهایم به مسوولیت خطیر خود آگاه بوده و مسوولانه نسبت به انتشار خبری اقدام کردیم که منابع مختلف آنرا تأیید کرده و شواهد و مستنداتی امکان چون و چرا در راستی آنرا رد میکرد. ما اکنون نیز پس از 14 ماه همچنان بر این عقیده استواریم و کوچکترین تردیدی در وقوع این جنایت نداریم؛ زیرا در روزهایی که سرنوشت ترانه در پردهی ابهام قرار داشت و پس از آنکه جنازه ی او پیدا شد نزدیکترین نمایندگان افکار عمومی به خانوادهی ترانه بودیم واز اضطراب و دلهرهای آگاهی داشتیم که پس از چند روز بیخبری از ترانه با تماسهای تلفنی مشکوک بر سر خانوادهی او آوار میشد.
اگر روزی به ضرورت لیلا ملکمحمدی پشت وبلاگ «زیرزمین» به انتشار خبر دستگیری و کشتهشدن ترانه موسوی و رضا ولیزاده پشت وبلاگ «چریک آنلاین» به انتشار خبر دستگیری، کشتهشدن و طرح احتمال تجاوز به ترانه موسوی در زمان بازداشت اقدام کردند امروز این پنهانکاری - تا آنجا که به امنیت این اشخاص مربوط میشود- تا حدودی ضرورت خود را از دست داده است؛ هرچند همچنان برخی در ایران و در ارتباط با این ماجرا با مشکلات امنیتی مواجهاند و قطعاً ما همچنان نمیتوانیم بیهیچ بیش و کم از ترانه موسوی و شاهدان بازداشت او و راویان ماجرایش سخن بگوییم.
ما در این نوشته بار دیگر تأکید میکنیم با شواهد و مستنداتی که این خبر را با تکیه بر آن منتشر کردیم و شواهدی که طی یک سال گذشته به دست آمده، متأسفانه کوچکترین تردیدی نسبت به وقوع تراژدی مرگ ترانه در زمان بازداشت نداریم و روزی را انتظار میکشیم که پرتو شهادت شاهدان عینی در دادگاهی صالح، ابعاد دردناک این فاجعه را روشن کند و آمران، عاملان و زمینهسازان آن را به سزایی برابر و به بزرگی این عمل وحشیانه برساند.
و نیز لازم میدانیم تأکید کنیم به هیچوجه انتقادها و شبهههایی را که به راستی و اصالت این خبر وارد میشود، مخدوشکنندهی پایگاه و ارزش فعالیت حرفهایمان در حوزهی رسانه نمیدانیم و از آن گذشته همچنان که امنیت و آرامش زندگیمان را بر سر آن بذل کردیم خود را پذیرای انتقاد حرفهای منتقدان بیغرض خبر و آسیب غرضورزی دیگران میدانیم؛ در عین آنکه بازیگر بازی خطرناکی که برخی با اغراض سیاسی و عقدههای شخصی تدارک دیدهاند نخواهیم شد. ما مفتش نیستیم تا اغراض دیگران را کشف کنیم و نه دیکتاتور-خبرنگار تا باور به خبری را به مخاطب حقنه کنیم.
طی یک سال گذشته کسانی که در راستی این خبر تردید کردهاند به 3 گروه تقسیم میشوند؛
آنها که فضای امنیتی روزهای پس از انتخابات 88 را درک نکردهاند و گمان میکنند تولید خبری از این دست در آن روزها و حتی پیش از آن در فضایی که امنیت خبرنگار و منابع خبر در آن تأمین بوده است اتفاق میافتاد؛ حال آنکه چه بسیار حقایقی که به دلیل حاکمیت فضای رعب و وحشت روزهای پس از انتخابات و تسلط دستگاههای امنیتی بر اتفاقات پیدا و پنهان، از دید کنجکاوترین و بیپرواترین خبرنگاران پوشیده مانده و در آینده باید منتظر انفجار خبریای باشیم که چه بسا ترکشهای آن هر کدام ترانهای باشد در گوش ما بیخبران؛ چراکه به قول شاعر آزادی «مادران سیاهپوش/ داغداران زیباترین فرزندان آفتاب و باد/ هنوز/ از سجادهها سر برنگرفتهاند»
گروه دیگر آنهایی هستند که مسوولانه خبر را کالبدشکافی و اجزاء آنرا تحلیل میکنند؛ اما چنان به تئوریهای تولید و انتشار خبر متکی هستند که نمیتوانند واقعیت را ببینند و فرایند تولید یک خبر را در شرایط خاص، نظیر آنچه پس از انتخابات بر فضای رسانهای حاکم بود، از تئوریهای خبر که غالباً در دانشکدههای خبر گفته میشود جدا کنند و تولید خبر در این شرایط را تابع فروبستگی همین شرایط بدانند و به داوری بنشینند.
اما گروه سوم میراثخواران پشت جبههها هستند. آنها میتوانند در عین آنکه خود را قهرمان انتشار خبری میدانند عندالاقتضا قهرمان تکذیب همان خبر شوند. این گروه چه بسا در هر اقدام خود تابع اغراض سیاسی و حزبی یا شخصی باشند و در کسب منفعت از هر راه و بیراه چناناند که به قیمت مطرحشدن و بر سر زبانها ماندن و به انگیزهی پیروزی در جدالهای شخصی و جناحی بیاساس، دروغ میسازند و با قلب واقعیت، در صف متجاوزان به ترانهها میایستند. از تلاش صدا و سیمای جمهوری اسلامی و نهادهای امنیتی و رسانههای حکومتی در دروغپراکنی برای تکذیب این ماجرا که بگذریم، طرفه تلاش کسانیست که با ژستهای حرفهای در بازیای مشکوک و هوچیگرانه با ادعای دروغین روشنگری به طور مستقیم به بازجویان و مأموران دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی، برای دستگیری و فشارهای تازهتر بر شاهدان این ماجرا، خط میدهند.
گرچه سخن به درازا میکشد لازم است موجزانه بگوییم ماجرای بازداشت و وضعیت نامعلوم «ترانه موسوی» را نخستینبار و مستقیماً یکی از همبندان او برای ما روایت کرد و این خبر به شهادت شاهد دیگری نیز مؤکد شد. پس از آن برای اطمینان از راستی خبر، ما با خانوادهی ترانه موسوی تماس گرفتیم. روزی قطعاً نگرانی پدر بیمار و مادر سال خورده ی او روایت خواهدشد. کامپیوتر ترانه پر بود از عکسهایی که او از تجمعات انتخاباتی و راهپیماییهای اعتراضی پس از انتخابات گرفته بود یا گویای حضور او در این راهپیماییها بود؛ خانوادهی ترانه هیچیک از این عکسها را، با وجود پافشاری ما، در اختیارمان قرار ندادند؛ جز عکسی که همه ترانه را با آن میشناسند. انگیزهی اولیهی ما برای انتشار این عکس، که مورد موافقت خانوادهی ترانه نیز قرار گرفت، آن بود که شاید بتوان با انتشار آن، نشانی از او به دست آورد. آن روزها هنوز نه فعالان رسانهای، نه فعالان حقوق بشر و نه رهبران فکری و سیاسی، عمق فاجعهای را که در مخوفترین زندانهای نامدار و بینام میگذشت نمیدانستند و هیچکدام از ما در خیال نیز آن را نمیپروراندیم. انتشار عکس ترانه موسوی با کسب اطلاعات نگرانکنندهای از وضعیت او مصادفشد. بخشی از این اطلاعات را یکی از نزدیکان خانوادهی ترانه موسوی منتقل میکرد و نیز اطلاعاتی که بعدها در مورد احتمال تجاوز به او، کشتهشدن، یافتن جنازه و دفن او منتشرشد. پس از آنکه این خبر توجه افکار عمومی را جلب کرد و بسیاری در بازانتشار آن مؤثر واقع شدند ارتباط ما با خانوادهی ترانه موسوی قطع شد. از خانوادهی سه نفرهی ترانه تنها مادری سالخورده مانده بود؛ چراکه پدرش پس از دو هفته از کشتهشدن ترانه، درگذشت. تماسهای تلفنی ما با یکی از نزدیکان این خانواده کم کم از صراحت گفتار تهی شد و به کلمات رمز و معماگوییهای به ترس و دلهره آمیخته، گرایید تا آن که کاملاً و به صورت یکطرفه قطع شد؛ اما راههای ارتباطی دیگر را کم و بیش حفظ کردیم. هرچند تلاش ما در واداشتن خانوادهی ترانه برای دادخواهی، به علتهایی که روشن است، ناکام ماند هماکنون شاهدیم خانوادههایی پس از یکسال زبان گشودهاند و از مصیبتهایی که بر آنها و عزیزانشان رفته سخن میگویند. از نظر ما به سخن درآمدن نزدیکان ترانه در آینده، دور از ذهن نیست. در شرایطی چنین فروبسته ما از انجام حداقلهای ممکن و درآویختن به هر امکانی که بتواند داد ترانه را بستاند کوتاهی نکردیم. همزمان مجموعهای از مستندات خبر را در حضور یکی از شاهدان عینی بازداشت ترانه و چند تن از فعالان رسانهای - که نامشان محفوظ خواهدماند- به کمیتهی رسیدگی به وضعیت آسیبدیدگان حوادث پس از انتخابات سپردیم و از آنجا که بعدها تأیید راستی ماجرای ترانه موسوی مورد تأکید سرشناسترین معترضان حاکمیت قرار گرفت، به نظر میرسد کمیته نیز تحقیقات مستقلی دربارهی این ماجرا انجام داده و شواهد دیگری نیز به دست آورده است.
نزدیک به 4 ماه از انتشار این خبر گذشت تا دستگیری اعضای کمیته و کسانی که ما در ارتباطی مستقیم، ماجرا را برای آنها توضیح داده بودیم و اشارات محسنی اژهای در یک برنامهی تلویزیونی، دست خطر را گرفت و پشت در خانههای ما آورد و اگر به زعم نهادهای امنیتی و اطلاعاتی جمهوری اسلامی انتشار اخبار حوادث پس از انتخابات جرم تلقی میشود که میشود، ما جرایم دیگری از قبیل انتشار عکسها، ویدئوها و اخبار اعتراضات پس از انتخابات در رسانههای خارج از ایران مرتکب شده بودیم. تکرار این نکته را مهم میدانیم که 4 ماه پس از انتشار خبر ما همچنان در ایران بودیم؛ بنای ماندن داشتیم و برای کسب شواهد و مستندات بیشتر از ماجرای ترانه تلاش میکردیم. در کدام ذهن معلول و ناقصی چنین میگنجد که فاجعهای چون قتل ترانه تنها برای اخذ پناهندگی ساخته و پرداخته شده باشد؟ آیا گرفتن پناهندگی برای دو روزنامهنگاری که یکی از آنها با صدور قرار آزاد بود و دیگری هم پس از انتخابات دهها خبر، عکس و فیلم از سرکوبها به رسانههای خارجی ارسال کرده بود تا بدین پایه دشوار است که چنین داستانی خلق کنند؟ تاکنون هزاران نفر از ایران گریختهاند و به پناهندگی تن دادهاند؛ آیا همگی باید داستانی میداشتند تا این حد خونین و تمام حیثیت و آبرویشان را به تأیید یا تکذیب آن گره میزدند؟
اکنون که 10 ماه است از ایران خارج شدهایم پیوسته به لحاظ انسانی و حرفهای خود را مسوول پیگیری این ماجرای دردناک میدانیم و برای کسب شواهد و مستندات بیشتر تلاش میکنیم؛ تا آنجا که بتوان ماجرای ترانه موسوی را به پروندهای حقوقی علیه ماشین سرکوب و جنایت جمهوری اسلامی تبدیل کرد و در این راه دست کمک به سوی تمامی کسانی دراز میکنیم که در هر نقطهی جهان دل در گرو حقیقت و آزادی دارند؛ از تردیدهایی که نسبت به اصالت این خبر طرح میشود ناامید نمیشویم و از کسانیکه با انگیزههای مختلف در رد این خبر میکوشند میخواهیم تنها به گمان خویش و تهییج مخاطبان بسنده نکنند؛ صاحب عکس را بیابند؛ ترانه موسوی را زنده و سالم به جهانی نشان دهند که او را نماد جنایت جمهوری اسلامی علیه معترضان به نتیجهی انتخابات میداند؛ شواهد خود را به سخن وادارند و مستنداتی ارایه دهند که محکم و قانعکننده باشد. این کار برای آنها سادهتر خواهدبود؛ چراکه تکذیب این خبر نه تنها تهدیدی به دنبال ندارد بلکه یک حکومت سراپا امکانات، تمامی توان خود را برای انجام آن در اختیار تکذیبکنندگان قرار میدهد. اگر اثبات شود ماجرای ترانه واقعیت نداشته است کابوسهای یکسالهی ما و تمام کسانی که با نام ترانه خون گریستهاند پایان مییابد. ما در کمال خرسندی حیثیت حرفهای خود و هستیمان را بر سر یافتن نشانی از ترانه موسوی یا اثبات ساختگی بودن ماجرای او معامله خواهیمکرد. کاش ترانه موسوی وجود خارجی نداشت و دنیا تا این اندازه محل توحش نبود؛ آنوقت ما نیز رستگار بودیم و سری به سامان داشتیم و چشمهامان را به لبخندی بر این شب کشنده و کشدار میبستیم. تحقیق دربارهی ماجرای ترانه موسوی حق و برتر از آن مسوولیت همهی کسانیست که حقیقت را ارج مینهند. ما نیزهمچنان مستقل دربارهی آن، با وجود موانع بسیار، تحقیق میکنیم؛ اما نه برای اثبات آن بلکه برای کشف چگونگی رخدادش. با این همه در این کار به گودال جنجال و هوچیگری نخواهیم افتاد و در بازی مشکوک دیگران حتی در مقام تماشاچی خردی نیز حاضر نخواهیمشد.
رضا ولیزاده-لیلا ملکمحمدی
4/شهریور/1389
۱۳۸۸ دی ۳۰, چهارشنبه
فشار شرکت مخابرات به آی.اس.پیها برای حذف و تغییر نام کاربری و کلمه عبور مشترکان
به همین دلیل بسیاری از مشترکان خطوط پر سرعت در هفته جاری امکان استفاده از این خطوط را نداشتند.
این کار احتمالا به منظور کنترل اطلاعات کاربران و شناسایی آن ها صورت گرفته است.
به دنبال تصاحب شرکت مخابرات از سوی سپاه پاسداران این سومین آیین نامه نظارتی غیرقانونی ای است که به صورت غیر رسمی از سوی شرکت مخابرات به آی.اس.پی ها ابلاغ می شود.
۱۳۸۸ دی ۱۹, شنبه
مدیر عامل و سردبیر خبرگزاری فارس از بازجویان ویژه برخی از دستگیرشدگان هستند
به گزارش چریک آنلاین، حمیدرضا مقدم فر و عباس توانگر در چندین پرونده ویژه و مهم به عنوان بازجو حضور پیدا کرده اند تا ضمن بازجویی های ویژه تر از متهمان به خط پنهان تولید محتوا در قبال این پرونده ها دست پیدا کنند.
به طور مشخص حمیدرضا مقدم فر یکی از بازجویان ویژه بهزاد نبوی و چهار متهم دیگر بوده است که البته در بازجویی خود از بهزاد نبوی نیز بیش از دیگر بازجویان به موفقیت دست نیافت.
عباس توانگر نیز تا کنون به شش پرونده ورود کرده که در چهار مورد از این پرونده ها به بهانه ی راهنمایی و توجیح به بازجویی از دستگیرشدگان پرداخته است.
توانگر چند ماه پیش از انتخابات نیز در یک نشست محرمانه با برخی از اعضای خبرگزاری فارس و سایت هایی چون رجانیوز به تشریح راهکارهای تخریب میرحسین موسوی و کروبی پرداخت.
یکی از دلایل ورود مقدم فر و توانگر به این پرونده ها یافتن راهی برای خط پنهان تولید محتوا در خبرگزاری فارس به منظور خنثی کردن برخی افشاگری ها بود. همچنین در کنار این دلیل تلاش می کردند تا در خلال صحبت های متهمان و مطالعه متن بازجویی دیگر بازجویان از آن ها به موضع گیری های رسانه ای هوشمندانه ای دست پیدا کنند و به عنوان یک رسانه موثر در مقابل سیل افشاگری هایی که در فضای مجازی صورت می گرفت بایستند.
در مواردی هم که عباس توانگر و حمیدرضا مقدم فر با متهمان روبه رو نشدند، پرونده متهمان برای آن ها ارسال می شد که به طور خاص یکی از این موارد به کشتن ندا آقاسلطان مربوط می شد. یک نسخه از تمامی پرونده های بازداشت شدگان مرتبط با آن که با عنوان شاهد یا عناوین دیگر دستگیر شدند در اختیار آن ها قرار گرفت. ارسال نسخه ای از متن بازجویی های متهمان برای مدیرعامل و سردبیر خبرگزاری فارس تنها شامل این پرونده نمی شد.
ممکن است پرونده های بسیاری برای مطالعه در اختیار توانگر و مقدم فر قرار گرفته باشند اما پرونده افرادی که ارسال آن ها مشخص شده است، عبارتند از: پرونده کلوتید ریس، کیان تاج بخش، مصطفی تاج زاده، سعید حجاریان، عبدالله رمضان زاده، محمد قوچانی و زیدآبادی.
برخی از فعالیت های حمیدرضا مقدم فر عبارتند از: عضويت در حزب جمهوري اسلامي، تدريس و مديريت در آموزش و پرورش، همكاري و فعاليت در امور فرهنگي و مديريتي سپاه، عضويت در مديريت و تحريريه نشريات سياسي و فرهنگي، عضويت در هيأت مديره مؤسسه فرهنگي «ثامن الائمه».
۱۳۸۸ دی ۶, یکشنبه
نيروي انتظامي در ميدان انقلاب جنازه يکي از کشته شدگان را از مردم گرفت
۱۳۸۸ آبان ۳۰, شنبه
فيلمي از تظاهرات دانشجويان آنکارا در اعتراض به سرکوب ها در ايران
http://www.4shared.com/file/156702010/46b9467f/MVI_5349.html
با تظاهرات اعتراضي دانشجويان سه دانشگاه در آنکارا صورت گرفت// شليک به آرامش سفارت ايران در آنکارا پس از 5 ماه
باقي عکس ها را مي توانيد اينجا ببنيد.
آرامش سفارت ايران در آنکارا براي نخستين بار پس از انتخابات ايران به هم ريخت؛ اين آرامشي و سکوت که در سايه روابط ايران و ترکيه به نظر پايدار ميرسيد ظهر امروز با تظاهرات دانشجويان دانشگاه آنکارا به پايان رسيد.
به گزارش چريک آنلاين، طيف چپ دانشجويان دانشگاه هاي آنکارا ظهر امروز در مقابل سفارت ايران در اين شهر با برگزاري تظاهراتي اعتراضي سرکوب هاي اخير حکومت ايران، اعدام فعالان سياسي و بازداشت روزنامه نگاران را محکوم کردند.
در اين تجمع اعتراضي که ساعت 12 ظهر امروز شنبه 30 آبان (21 نوامبر 2009) برگزار شد دانشجويان دانشگاه هاي آنکارا، دانشگاه فني خاورميانه، دانشگاه بيلکنت و جمعي از ايرانيان و پناهندگان ايراني حضور داشتند.
شعار دانشجويان ترک با اين مضمون سر داده مي شد که: زندانها بايد ويران شوند و زندانيان آزاد شوند. ايرانيان حاضر در اين تجمع نيز شعارهايي نظير «مرگ بر ديکتاتور» و «دولت کودتا، استعفا، استعفا» سردادند.
پيش از آغاز اين تجمع نيروهاي پليس ضدشورش ترکيه در مقابل سفارت ايران مستقر شده بودند. معترضين در کنار پلاکاردهايي با اين عناوين «رفيقان انقلابي در ايران تنها نيستند»، «فشار بر زندانيان سياسي در ايران را متوقف کنيد»، «مرگ بر ديکتاتور» و «روزنامه نگاران زنداني را آزاد کنيد» پرچم هاي سرخ منقش به طرح داس و چکش در دست داشتند و ديگر پلاکاردها حامل شعارهايي در اعتراض به نقض حقوق کارگران در ايران بود.
معترضان ايراني نيز عکسهايي از ندا آقاسلطان، احسان فتاحيان و منصور اسانلو حمل ميکردند.
تجمع معترضان با قرائت بيانيه دانشجويان به روند سرکوب و اعدام معترضان در ايران آغاز شد. اين بيانيه اگرچه به واسطه حضور پليس با فاصله اي 50 متري از سفارت ايران قرائت ميشد، اما برخي از کارکنان سفارت نيز در آنجا حضور داشتند.
بيانيه معترضان به طور مشخص مواردي چون سرکوب و ضرب و شتم معترضان به نتيجه انتخابات ايران، صدور حکم اعدام براي برخي از معترضان بازداشت شده، اعدام فعالان سياسي از جمله احسان فتاحيان، خطر صدور حکم اعدام براي افرادي چون فرزاد کمانگر , فرهاد وکیلی , علی حیدریان , فرهاد چالش , رستم ارکیا , رمضان احمدی , فصیح یاسمینی , حسین خزری , انور رستمی ؛ شاکر باقی , و زینب جلیلی، فشار و حملات حکومت ايران عليه کارگراني که حقوق سنديکايي خود را دنبال ميکنند و به بند کشيدن رهبران سنديکاهاي کارگري و معلمان را محکوم کرد.
پس از قرائت اين بيانيه دانشجويان و ايرانيان معترض به هدايت نيروهاي امنيتي ترکيه به سمت خيابان ديگري هدايت شدند و معترضان در حالي که به ترتيب شعارهايي به زبان ترکي و سپس فارسي سر مي دادند پس از پيمودن مسيري به اعتراض خود پايان دادند.
کشور ترکيه که نزديک ترين و محکم ترين پيمان امنيتي را در ميان کشورهاي منطقه با ايران دارد پس از برگزاري انتخابات براي نخستين بار شاهد چنين اعتراضي بود که پيش از هرکسي دانشجويان همين کشور براي برگزاري آن پيشقدم شدند.
تظاهرات ظهر امروز در حالي به کار خود پايان داد که برخي از دانشجويان ديگر دانشگاههاي آنکارا در حال پيوستن به اين تظاهرات بودند که به علت تاخير در اطلاعرساني امکان حضور به موقع در اين تجمع را نيافته بودند.